-
22
چهارشنبه 20 آذر 1392 20:11
عاغا... تو مدرسمون دایرکشنر پیدا کردم بسی زیاد!! اصن همین کلاس خودمون، یکی زین گرلِ، یکی هری گرلِ، یکی لیام گرلِ، منم که خودم لویی گرلَم :) منم بسی با هرکسی که دایرکشنر باشه حال میکنم ر^^ البته بحث فقط حال کردن نیست؛ بحث لاشخوری هم هست :)) چجوری؟ عاغا ظاهرا This is Us اومده بیرون. خب، منم که حس و حال دانلود کردیدَن...
-
21
سهشنبه 19 آذر 1392 21:07
آزمون پیشرفت تحصیلی امروز اینجوری بود : زبان اینگیلیش => :) زیست => :X ریاضی => ^_^ شیمی => :> فیزیک => :\ دین و زندگی => :|||||| ادبیات => O_o عربی => *Vomit* + عربی فقط 3تا تست زدم. همون سه تارو نمیزدم سنگین تر بودم :) :|
-
20
دوشنبه 18 آذر 1392 13:23
جـــــــــــــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!!!!! از شدت شُکه شدن دارم سکته میزنَــــــــــم.... :O اوه مای گـــــاد!! اصن باورم نمیشه...!! صب کنین نفس بگیرم الان براتون تعریف میکنم چی شد.. هییییییییییی هوووووووو.... خب : امروز کشف کردم که در کلاسمون، یه دختره Uaral گوش میده O_o یعنی اصن...
-
19
یکشنبه 17 آذر 1392 14:12
یکی از مسائلی که پدر اینجانب بسی بهشون حساسیت دارن اینه که اگه برگه مرگه چیزی برا امضا کردن دارم باید شب بهش بدم. یعنی اگه سر صُب برم بهش بگم بابا برام فلان برگه رو امضا کن، اگه چاره داشته باشه با دَمپایی دنبالم میده :)) (ادبیاتو دارین؟ "دنبالم میده" !! ) عاغا دیروز اینجانب بعنوان درسخون ترین و باادب ترین و...
-
18
جمعه 15 آذر 1392 13:29
من از دیشب 1000بار با خودم کلنجار رفتم که مسئله ی بسیار مهمی رو به اطلاعتون برسونم، ولی نمیدونستم چجوری :| ولی خیلی ساده میگم: من و نیوشا الان باهمیم :) خب بذارین یکم توضیح بدم یعنی چی: من و نیوشا، همونجور که در جریانید به مدت سه سال صمیمی ترین ترین ترین ترین ... دوست همدیگه بودیم! یعنی اینقدر احساسمون به هم زیاد بود...
-
17
چهارشنبه 13 آذر 1392 15:14
الان که دارم این پست رو مینویسم، یه عنکبوت بسیار خوشگل داره رو مانیتور رژه میره :)) خیلی دوست دارم باهاش بازی کنم ولی بیخیالش! پست تایپ کردن مهمتره :> بگذریم... عاقا امروز زنگ دوم یه عاغای این شکلی اومد مدرسمون تا برامون سخنرانی کنه! (من قصد مسخره کردن کسیو ندارم ولی اون حاج عاغاهه واقعا همین شکلی بود :)) ) این...
-
16
دوشنبه 11 آذر 1392 18:08
زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت متنفرم :| زبان فارسی ازت...
-
15
چهارشنبه 6 آذر 1392 20:39
گاهی اوقات خوبه آدم از بیرون یه نگاه به خودش بندازه و ببینه "خودش" از چیزی که هست خوشش میاد یا نه؛ من اینکارو کردم و باید بگم از چیزی که دیدم حالم بهم خورد :|
-
14
چهارشنبه 6 آذر 1392 15:46
های گایز D: من پس از یک مدت طولانی برگشتم ! (البته میدونم برای کسی مهم نیست -_- ) ولی.. بگذریم! برای خودم مهمه (: خب در این مدت اتفاقات نه چندان عجیب الوقوعی (هاا؟! O.o ) افتاد که بیخیال حس تعریف کردنش نیست ولی در هر حال میگم چی شد.. خب : عرضم به حضورتون که اینجانب این چند وقته 24/7 در حال دِی دیریمینگ ( Day dreaming...
-
13
سهشنبه 28 آبان 1392 21:46
چرا یه عده نمیخوان بفهمن که هر نوشته ، شعر ، کتاب ، نقاشی ، فیلم ، موسیقی و ... ایی که برای عُموم قابل فهم نیست، عملا از فلسفه و مفهومِ بالایی هم برخوردار نیست؟! -__- باور کن منم اگه مثل تو بیکار بودم و فقط نیم ساعت به دیوار اتاقم خیره میشدم، اندازه یک سال سوژه واسه نوشتن داشتم :| چند روز بعد.ن: ((: That's my...
-
12
سهشنبه 28 آبان 1392 15:03
کم کم به این نتیجه رسیدم که هــــیچ چیزی خوبِ خوب و یا بدِ بد نیست! زندگی، آدما، همه چی! و بخاطر همینه که این چند وقته، به این پی بردم که Life, doesn't suck all the time and it isn't awesome as fuck all the time! شاید بخاطر همین باشه که جدیدا کمتر دِپَـــــــــم.. -___- + ای کاش الان ، هفته ی قبل بود.. :( + تاحالا...
-
11
جمعه 24 آبان 1392 18:54
احساس میکنم این دو-سه روز , فلکه ی احساساتم باز شده و شُر شُر احساسات از من سرازیر میشود :)) واقعا هیچ وقت پیش خودم فکر نمیکردم یه روزی, تو زندگیم کسانی باشن که تنها آرزوم, فقط یه ساعت بیشتر بودن باهاشونه! یا اینکه ساعت هفت صبح از خواب پا شم و وقتی دارم آهنگ Enchanted رو گوش میدم , همینجوری آروم آروم و بی صدا زیر پتو,...
-
10
چهارشنبه 22 آبان 1392 19:46
امروز , در یک کلام, بهترین روز زندگیم بود :) پریا, شیدرخ... ممنون از اینکه وجود دارین :)♥ (عکس امروزو لطف کنین بذارین تو بلاگاتون چون من یادم رفت USB رو بیارم عکسو بریزم تو پی سی :/ ) + وقتی اومدیم خونه, مامانم گفتش که مامان پریا گفتش که پریا, بخاطر من سفر اصفهانشونو کنسل کرد! پریا خداییش بخاطر من این کارو کردی؟!...
-
9
یکشنبه 19 آبان 1392 13:14
اگر میخواهید نویسنده ی وبلاگی را بشناسید، به هم لینکی هایش سر بزنید؛ اگر آنها انسان های باحالی بودند، بدانید که او نیز باحال است، و اگر آنها انسانهای باحالی نبودند، بدانید او نیز از باحالی بویی نبرده است! :)) سخنی از اینجانب سلام اُلاه علیها :))))) +گایز من دارم از خوشحالی ذوق مرگ میشم! گِس وای؟ بیکـــــــــــاز......
-
8
پنجشنبه 16 آبان 1392 20:48
"... من قصد کمک به تو را دارم و مایلم با این پرسش آغاز کنم : وقتی که با شلیک به آقای گرت جیکوک هابز او را به قتل رسندی، این عملی نبود که تو را پریشان خاطر کند، بود؟ در واقع، تو حـس بدی نداشتی، زیرا کشتن او حس بسیار خوبی داشت؟ در این باره فکر کن؛ اما خودت را ناراحت نکن! چرا نباید حس خوبی در آن باشد؟ حتی خدا هم از...
-
7
چهارشنبه 15 آبان 1392 15:31
جالبه! من دیگه عملا به این مسئله عادت کردم که همیشه باید یه چیزی باشه که منو ناراحت کنه یا همیشه فکرم مشغول باشه؛ یه دو روز که احساس میکنم دیگه هیچ مشکلی ندارم، همیشه حس میکنم جایِ یه چیزی خالیه! برا همین از مشکلات و دغدغه های فکری خواهش میکنم که دوباره تشریف بیارن در زندگیِ بنده ! |: چون وقتی نیستن احساس میکنم یه جای...
-
6
دوشنبه 13 آبان 1392 17:30
در بین عجیب ترین دسته های آدما که شناختم، عجیب ترین آدما از نظرِ من اونایی ان که بهم حسودی میکنن |: ینی خیلی دوست دارم یه بار بهشون بگم : واقعا براتون متاسفم!! ینی موجود گُـ*ـه ـتر از من پیدا نمیشد که به من حسودی میکنین؟ عاخه من چی برای حسودی کردن دارم؟! خداییش؟! |=
-
5
شنبه 11 آبان 1392 14:19
فرض کنین یه روز سر ظهر، میخواین برید تو انباریِ ته پارکینگ و یه چیزی بردارین که یهو، متوجه میشین این دوتا چشم مظلوم ، به شما همینجوری زُل زدن :)))))))))))) چه حالی بهتون دست میده؟! ینی به جان خودم اینجا خونه نیستش که... حیات وحشه! دیگه باید کم کم به ورودِ بی خبرِ این حیوانات دوست داشتی عادت کنم به جان شما :)))) البته...
-
4
پنجشنبه 9 آبان 1392 11:35
Mirror on the wall here we are again through my rise and fall you've been my only friend you told me that they can understand the man i am so why are we, here ?talking to each other again Lil wayne ft. Bruno mars - mirror on the wall +نمیدونم دیشب چرا یهو این آهنگ اومد تو ذهنم و هی پلی شد... شاید خیلی هاتون از لیل وین...
-
3
دوشنبه 6 آبان 1392 17:11
مکالمه ی من و دوستم : - خب پرنیان اون آهنگ متالیکارو کاور کردم گوش دادی؟ چطور بود؟ جوابی که بهش میدم : واااااااااای ممد عــــــــالی بود! اصلا حرف نداشت! پسر تو خدای گیتار زدنی (: نظر واقعیم : ریـــدی عزیزم ریــــدی |: عـــــآب هم قطع میباشد |||= + چرا نمیشه حقیقت رو گفت؟! (:
-
2
یکشنبه 5 آبان 1392 13:32
یکی از مواردی که کم کم داره برای دخترها تبدیل به دغدغه میشه، عمل کردن دماغه! امروز تو مدرسه به این پی بردم که خیلی از بچه ها از وضع دماغاشون راضی نیستن و میخوان وقتی 18سالشون شد، این مبارک رو عمل بفرمایند ((: واقعا چرا این موضوع اینقدر براشون مهمه؟ اصلا چرا این عمل تبدیل شده به یه عادت و یا به عبارتی قانون که همه باید...
-
1
جمعه 3 آبان 1392 15:59
همه رو امتحان کردیم؛ بلاگفا => رسما ر.ی.د.ه بود :| میهن بلاگ => همینجوری از هیکلش خوشم نیومد :\ بلاگ اسکای => خودشه !! (: به جان مادرم این یکیو دیگه حذف نمیکنم ((: خوش اومدین (;