متنفرم ازینکه بخوام اعتراف کنم ولی... من یه چند وقتیه که به طرز عجیبی نسبت به آدما، فیلما، کتابا، اینترنت و... Numb شدم -__-
و شدیدا به یه چیزِ جدیدی نیاز دارم که منو درگیر خودش کنه. میدونین... یه جورایی بهم انگیزه بده!! من گشتم و گشتم گشتم... ولی چیزی نیافتم!!
تا اینکه نیوشا (اون دیوث رو نمیگم!! اون یکی نیوشا منظورمه!) بسی شدید مرا به سوی My Chemical Romance تحریک نمود (جانم؟ :| ) و چندتا از آهنگاشونو بهم معرفی کرد تا بگوشم . منم امروز دوتا از آهنگاشونو دانلود کردم و گوش دادم و خیلی خوشم اومد D: و میخوام به این بند اجازه بدم که منو از حالتِ Numb بودن دربیاره. یعنی میخوام MCR تبدیل بشه به Sth that i interest in it so much -__- بههههله D:
و اینکه این آهنگو ازشون بگوشید : The ghost of you
و اینم بگم که چرا اینقد ایشون هات تشریف دارن؟ *_______*
* ایشون جرارد میباشند ♥ خواننده ی اصلیِ گروه
یکی از مشکلاتی که زوج های عاشق Atheist باهاش دست و پنجه نرم میکنن اینه که وقتی در اوج لاو ترکوندن میرسن، اگه یکی از طرفین بگه "قربوبت برم" یا "واست میمیرم" و یا کلماتی از این قبیل، اون یکی نمیتونه بگه "خدا نکنه عشقم!" :|
چون طرف یک Atheist هستش و خب به خدا اعتقادی نداره دیگه :|
برا همین میمونه تو هنگ :|
بعدشم مجبوره بحثو عوض کنه :|
بعدشم کلا ریده میشه به لاو ترکوندن و ابراز محبت :|
درست مثل مشکلی که من و پایا همش داریم :|
مسئولان رسیدگی کنین لُدفن :|
- خب ازشون خبری نداری پرنیان؟
- نه مامان... خیلی وقته کلا سمتشون نرفتم... نه اس ام اسی، نه چیزی.
- عه چرا؟
- همینجوری. درضمن من نه نت داشتم،نه گوشی :| مثلِ اینکه یادت رفته؟
- نه... جالب اینجاست اوناهم اصن سمتت نمیان... !
و مامان از اتاق میره بیرون. من کامپیوترو خاموش میکنم و میرم تو اتاقم. رو تختم دراز میکشم و به آدمایی که از ذهنشون پاک شدم فکر میکنم... !
عـــــــــــــــــــاغــــــــــــــــــــــاااا... شاید باور نکنین.. ولی من خودمم! پرنیان! با کامپیوتر خودم اومدمم! اصن مگه داریم؟ :| O.o
عرضم به حضورتون که مادر و پدر بنده بیخود و بی جهت بمدت یه هفته کامپیوتر و گوشیمو ازم گرفتن و گفتن تا آدم نشی بهت پسش نمیدیم :)) :|
منم تو این یه هفته سعی کردم که مثلا آدم شم تا اینارو بدست بیاورم.. که ظاهرا موفق هم بودم -__-
الان دارم از هیجام میمیرم به دو علت !! 1. قراره امروز برم BF و BFFــمو ببینم 2. امروز ناهار الویه داریم :))
حرف برا گفتن زیااااده... الان میرم به وبتاتون سر میزنم، وقتی ناهارمو خوردم، میام تعریف میکنم که تو این یک ماه چه بر من گذشت!
فرداش نوشت: عاغا نمیشه... وقت ندارم... یعنی نمیذارن که زیاد پای نت بشینم :| درضمن اینجانب Wideــم میاد که تعریف کنم تو این یک ماه چی شد ؟ -__-
ولی دیروز خوش گذشت :دی از نیوشا چهار عدد لاک گرفتم :دی و کلی کارای دیگه هم انجام شد که بیخیال تعریف کردنش :-"
خووووب... الان با کامپیوترِ خوشگلترین پسر جهان - یعنی دایی مجیدِ عزییییزم ♥♥♥ - دارم پُست میذارم. بعدن میام این پُست رو ویرایش میکنم. نتم قطعیده :|
عاغا خاستم بگم : عیدتون مبارک :) ببخشید بابت تاخیر عاخه تاحالا مسافرت بودم (همونطور که در جریانید.) و لا نت :|
الانم شهر خودمونیم ولی نتم بازم پُکیده :|
+ الان اصن وقت ندارم بعدن حتمن به وبلاگاتون سر میزنم و کامنت میذارم :) ببخشیییید :(
+ دوستون دارم ♥ (عَه چقد لوووس :| )