پَـرنیــانـُ :| لوژویـــ

پَـرنیــانـُ :| لوژویـــ

Hold My Hands Tight Because I'm On The Edge...
پَـرنیــانـُ :| لوژویـــ

پَـرنیــانـُ :| لوژویـــ

Hold My Hands Tight Because I'm On The Edge...

79

عاغا ما کارنامه گرفتیم. ریدم اساسی -_- روم به دیوار،معدلم شد 18.95 :| از 19.60 رسیدم به این نمره :||| ولی خب نمیدونم چرا زیاد ناراحت نیستم -_- یه ذره گریه که کردم، ولی بعدش یکم با نیوشا حرفیدم حالم خوب شد :))

ولی خب این که معدلم کم شد به نفعم شد! چون دیگه پرنسس بابایی (که بنده باشم) نمیتونه تو مدرسه دولتی بره تجربی... So.. مامی قراره فردا پس فردا منو تو مدرسه غیرانتفاعیِ "پیــام دانِش" ثبت نام کنه :)) ایول :))

خوبیش اینه که سال دیگه من و نیوشا تو یه مدرسه ایم "امیدوارم" ! بعدشم اینکه هرچی باشه،این مدرسه ای که قراره برم خیلی از آشغال دونی اییِ که پارسال میرفتم -_- واقعا مدرسه قبلیم گُه بود -_- 

ولی... یه چیز بد ! به دلیل اُفت معدل شدیـــــد،اینجانب از خرید گوشیِ جدید و لپتاپ محرومم -_- که اصلنم برام مهم نیست -_- این مامی و ددی من الان میگن نمیخرن،ولی مطمئنم، ینی "مُـــطــــمَـــئِـــنَــــم" که وقتی مدرسه ها شروع بشه و ببینن که نمراتم خوبه،خودشون بدون اینکه چیزی بگم میخرن :)) مثلا همین قضیه گوشی،اصلا بدون اینکه چیزی بگم بابام یهو گفتش که " اوه پرنیان گوشیت خیلی داغونه، باید در اولین فرصت یه چیز درست و حسابی بگیرم واست :)) " 

کلا بابای من خیلی مهربون شده... وقتی کارناممو گرفت هیچی بم نگفت، اصلا دربارش بام حرف نزد،فقط یه جوری رفتار میکنه که انگار باهام قَــهره مثلا :))

ولی انصافا چرا انقد مامان و بابام مهربون شدن؟ :/ نکنه سرطانی، چیزی گرفتم آخرای عمرمه و خودم خبر ندارم؟ :|

+ جدیدا کاشف به عمل اومده یه [....] میخاد کتابای سال دوم تجربی رو بگیره از همین تابستون شروع کنه به درس خوندن :| ملت همچین پشتکاری واسه درس خوندن دارن :|

نظرات 5 + ارسال نظر
شیدرخ چهارشنبه 28 خرداد 1393 ساعت 04:10 http://shidi16.blogfa.com/

بله
یا به احتمال خیلی کم نقاشی
رشته ی دبیرستانم اونقدر مهم نیس

آها
موفق باشی :) ♥

Dark Blue سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 23:52 http://foreveryoung15.blogfa.com

15/84 راضــــی ام :|
:'( کصافطا خیلی زدن تو سرم :(

منم بابام بهم گفت نمره بیار تا واست گوشی بگیرم ... بعدم گفت تو که میدونی من وقتی قول بدم زیرش نمیزنم ؟؟؟
اونوقت الان میگم مامان بی زحمت دستمالا رو از پشت سرت بده لم خون اومده مامان میگه : مگه نمره آوردی که حالا اینو بت بدم ؟؟؟

- بابا پیتزا میخوام
- مگه نمره آوردی؟؟؟

:|

دیگه تا تهشو خودنم خودم
+دختر عموی بابام هم دوسال پیش کتابای منو گرفت که درس بخونه :|



خخخ ایول باو عجب مامان و بابایی داری :))
خب بهشون قول بده که سال بعد جبران میکنی و ... ازاینجور حرفا

+ :|

شیدرخ سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 20:59 http://shidi16.blogfa.com/

17 و نیم با افتخار
الانم هیشکی بام حرف نمیزنه منم که کلا عین خیالم نیس

خخخ ایول
راستی رشته چی میخای بری؟
گرافیک؟

نیوشا سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 20:49

کی قراره همچین کار احمقانه ای کنه؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیشناسیش

فرید سه‌شنبه 27 خرداد 1393 ساعت 18:41 http://sargonfarid.blogfa.com

اسمه نمره رو نیار که میزنمـــ ... ،

لازم به ذکره نظری که در پست قبلیت گذاشتم شعر نبود نثر

مسجّع بودش ... خوبه آدم یکم مطالعه داشته باشه

،

اوکی اوکی کالم داون

آها... ببخشید D: ما یکم بی سوادیم D:

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.